دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جادۀ یزد، با 696تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. دبستان و معدن سرب دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جادۀ یزد، با 696تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. دبستان و معدن سرب دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دیگ گیره، دستۀ دیگ، دیگ گیره، پارچه که بدان دیگ را از روی آتش بردارند، (ناظم الاطباء)، پارچه که با آن دیگ را از سر دیگدان برگیرند، (آنندراج)، دو پارچۀ دولا محشو به پنبه و غیره که دیگ را از سر آتش و اجاق با آن دو فروگیرند، (یادداشت مرحوم دهخدا)
دیگ گیره، دستۀ دیگ، دیگ گیره، پارچه که بدان دیگ را از روی آتش بردارند، (ناظم الاطباء)، پارچه که با آن دیگ را از سر دیگدان برگیرند، (آنندراج)، دو پارچۀ دولا محشو به پنبه و غیره که دیگ را از سر آتش و اجاق با آن دو فروگیرند، (یادداشت مرحوم دهخدا)
مجعد. پیچیده. در صفات زلف و ابرو مستعمل است. (آنندراج) : در دلم غصۀ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی. کمند رومیان بر شکل زنجیر چو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی. سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از دست ایام. نظامی. زلفین مسلسلش گره گیر پیچیده چوحلقه های زنجیر. نظامی. خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. حافظ. ، گره دار. با گره: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه برهدف میراند چون تیر. نظامی. چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست. صائب (از آنندراج). رجوع به گره بر ابرو افکندن شود
مجعد. پیچیده. در صفات زلف و ابرو مستعمل است. (آنندراج) : در دلم غصۀ گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ندهد. خاقانی. کمند رومیان بر شکل زنجیر چو موی زنگیان گشته گره گیر. نظامی. سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از دست ایام. نظامی. زلفین مسلسلش گره گیر پیچیده چوحلقه های زنجیر. نظامی. خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. حافظ. ، گره دار. با گره: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه برهدف میراند چون تیر. نظامی. چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست. صائب (از آنندراج). رجوع به گره بر ابرو افکندن شود
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)